جدول جو
جدول جو

معنی دغا نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

دغا نمودن
(پَ / پِ کَ دَ)
فریفتن. غدر نمودن. فریب دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا نمودن
تصویر فرا نمودن
نمودن، نشان دادن، آشکار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ کَ / کِ دَ)
داغ کردن. سفع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
دراز کردن: اعتثام، دراز نمودن دست را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ مانْ، نُ / نِ / نَ دَ)
دفن کردن. در گور گذاشتن و زیر خاک نهادن مرده و جز آن را. (ناظم الاطباء). عفر. تعفیر. (از منتهی الارب). و رجوع به دفن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پشت کردن. پشت کردن به دشمن:
به حربگاه دو کار است دشمنانش را
قفا نمودن، یا تیغ بر قفا دیدن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ بَسْ سُ مَ دَ)
دور کردن. (یادداشت مؤلف). عنش. تعزیب. دحور. دحر. عذم. (منتهی الارب). رجوع به دور کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کنایه از قدرت ظاهر کردن و اظهار قوت و قدرت. اظهار جاه و سلطنت نمودن:
یکی برخروشید چون پیل مست
سپر بر سر آورد و بنمود دست.
فردوسی.
ندانی که پیش که داری نشست
بر شاه منشین و منمای دست.
فردوسی.
مرا نیز ار بود دستی نمایم
وگرنه در دعا دستی گشایم.
نظامی.
تو به مه دستی نمودی وآفتاب
زرد گشته در زمین بگریخته.
امیرخسرو دهلوی.
- دست نمودن خورشید، اشاره به طلوع آن است:
چو خورشید بنماید از چرخ دست
برین دشت خیره نباید نشست.
فردوسی.
چو بنمود خورشید بر چرخ دست
شب تیره بار غریبان ببست.
فردوسی.
رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 44 شود.
، گویا انگشت برداشتن و یا دست برافراختن بوده است به علامت انکار. (یادداشت مرحوم دهخدا). برافراشتن دست است به نشانۀ انکار:
یکی گر دروغ است بنمای دست
بمان تا بگویم همه هرچه هست.
فردوسی.
سه دیگر چنین است رویم که هست
یکی گر دروغ است بنمای دست.
فردوسی.
نگه کن مرا تا مرا نیز هست
اگر هست بیهوده بنمای دست.
فردوسی.
، نشان دادن صدر و مسند و مجلس. صدر و مسند و مجلس نمودن. (برهان) :
چو تنگ اندرآمد بجای نشست
به هر مهتری شاه بنمود دست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَءْ شُ دَ)
مردمی و مهربانی نمودن. (از برهان). رحم کردن. دل بر چیزی لرزیدن. دل سوختن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست نمودن
تصویر دست نمودن
اظهار قوت و قدرت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
چهره نمودن صورت خود را نشان دادن خود نمودن: گر زنده جانی یا بمی من دامنش بر تابمی ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا. (دیوان کبیر 8: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل نمودن
تصویر دل نمودن
مهربانی کردن مردمی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار